سلام

امروز دومین روزیه که منو جابه جا کردن

سرکار من و از بخش بچه های ایزوله به بخش

بزرگسالان فرستادن

کارم خیلی سخت تر و بیشتر شده

1 اسفند اولین شیفتم بود

کلمه افتضاح واسه اون روز کمه یه چیزی بیشتر از افتضاح بود

بزارید بیشتر توضیح بدم تا متوجه شید منظورم از

افتضاح و سخت چیه!

من اونجا وسط کار شدم یعنی

من یه بخش دارم با 16 تا مددجو که همشون ی بالای

30 سال هستن سرپا و عصبی

جدا از این بخشی که دارم مسوول بردن نامه های اداری به

بخشای مختلف مرکز گرفتن جیره ی خوراکی بچه های بخش های

دیگه و بخش خودم نظافت بخش پرستاری و اتاق

مسوول اوردن دم به دقیقه چای برای مسوول

گرفتن ناهار و شام و صبحانه ی بخش خودم و بخش های

اطراف از اشپزخونه مرکزی و پخش سهمیه ی بخش ها

و در اخر شستن اون قابلمه هایی که توشون برای 160 نفر غذا

گرفتم

جدا از این کارا حموم دادن و نظافت بچه های بخش خودم و

اتو زدن لباساشون هم هست!

و من باید همه ی این کارا رو انجام بدم تنهایی!

کارا به کنار چون ادم بلاخره عادت میکنه

ولی یی که اونجان همه دیوونه و عصبی ن هیچ جوره

حریفشون نمیشم

بهم حمله میکنن فحش میدن و من حتی نباید جواب

بدم چون باعث میشه بدتر عصبی شن و به

خودشون اسیب بزنن!

تازه من تو بخش تنهام و شبا خیلی میترسم

و بایدم سرکشیک که میشه از ساعت 2 شب تا 5 صبح

بین دوتا بخش خودم و بخش بغلی در رفت وامد باشم

که بازم تو محوطه ی تاریک نصفه شب واسم خیلی ترسناکه.

نمیدونم خدا چرا داره اینکارو بامن میکنه

من دیگه توانایی این همه دغدغه و استرس رو ندارم

امروز شیفتم بود ومن رفتم دکتر و یه استعلاجی گرفتم ونرفتم

سرکار

من واقعا دیگه نمیتونم ادامه بدم یه کاری میکنم

اخراجم کنن

اگه هم اخراج نکنن خودم دیگه نمیرم

واسم دعا کنید بتونم یه تصمیم درست بگیرم

وراه درست و انتخاب کنم

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها